نه دیدمش

نه میبینمش

چون همیشه از من یه خورده جلوتر بود

حس خوشبختی رو میگم

حس آرامش از ته دلی، حتی به درازای یک شب

نه دیدمش

نه میبینمش

فقط خیلی شدید حسش میکنم

حس دست هایی که لمس نخواهد شد

این طرف دنیا، این طرفی که قلب و احساس من لمس شده

حس اینکه میشد

میشد من باشم، تو باشی، خدا باشد، زندگی باشد، سیب باشد .

چیزی مثل حواس پرتی، مرا از تمام اینها پرت کرده

و هیچکس گردن نمیگیرد

هیچکس.

چیزی مثل خیلی دیر!

این داستان ادامه دارد...

حس ,چیزی ,باشد، ,خیلی ,مثل ,لمس ,نه دیدمش ,نه میبینمش ,چیزی مثل ,دیدمش نه ,باشم، تو

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

sayeha fakhtehprvn اخبار گيم و سينما و مقالات اختصاصي جهان هاي فانتزي "سکوت من صدای تو" neginegkavir پاورپوینت ریاضی نهم didarr نوشته های یک دلداده تدریس دروس انسانی (به زبان آدمی زاد) frektaltihonar